رمضان، سفره ای است که فقیر و غنی بر سر آن جمع می شوند؛ حجی است که در طواف آن، همگی با یک لباس، بر آستان عبودیت رخ می سایند.
همه با هم، به سوی خدایی می رویم که آغوش رحتمش باز است و همگان را به سوی خود فرا می خواند او فرا می خواند تا از زلال رأفتش، جرعه ای بنوشیم و شیدای حضورش شویم.
امشب، شبِ میهمانی رازها است. چگونه خواب، سرزمین چشمهایم را فتح کند، وقتی که به استقبالِ واژگانِ نور می روند؟! امشب پنجره ها ستاره می چینند تا جوشن کبیر، با تمام عظمتش آغاز شود، باران خواهد گرفت.
امشب، شب یلدایِ روح است؛ یلدایی که مقیاسش زمینی نیست. یلدایی که هیچ یلدایی به ارزش یک ساعت آن هم نمیرسد حال آنکه هموزن هزار ماه است.
امشب، تمام فرشتگان آسمان، با کسی که قرارِ زمین است وعده دیدار دارند. چه بزمی است در زمین و چه شوری است در آسمان و نردبان دعا چقدر شلوغ است!
دستها چونان مزارع آفتابگردان، بلند شده اند و کهکشانها را میکاوند. خاک، به شدت به افلاک نزدیک است و الغوث الغوث، پروانه پروانه از روی انگشتها به سوی دوست پر میزند. دهانها بویِ ذکر می دهند و «کلیدهای بهشت» همه جا پخشند. «مفاتیح الجنان» قدر دانستنِ زمان را آسان میکند!
و در این میان، نام علی (ع) چونان خورشید، بر دریای سرخ اندوه جانمازها و شبستانها می تابد. غروب است یا شب؟ چه زود سحر در راه است.فرزانه سیداسحقی