جنگیر تئاتر برگزیده ء جشنواره تئاتر استان شد؛

مردی در آینه/ هنر و هنرمند آینه حقیقی تمام رخ فرهنگ اند

شناسه خبر : ۱۱۳۶۳۴ شنبه ۴ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۳۶

امین آبان بازیگر، نویسنده و کارگردان تاتر جنگیر در گفت و گوی اختصاصی با شهروند از فرآیند شکل گیری و اجرای تاتر جنگیر گفت.

گفت و گوی زیر را با امین آبان کارگردان این تاتر برگزیده با هم می خوانیم.

امین آبان بازیگر، نویسنده و کارگردان تاتر جنگیر در گفت و گوی اختصاصی با شهروند از فرآیند شکل گیری و اجرای تاتر جنگیر گفت. گفت و گوی زیر را با امین آبان کارگردان این تاتر برگزیده با هم می خوانیم. از اینکه اثر پرفروش جنگیر که رکورد استقبال تماشاگر را زد و حسابی سرو صدا کرد و نیز جوایز جشنواره را در بخش‌های مختلف کسب کرده، کارگردانی که شامل دیپلم افتخار، تندیس جشنواره بوده،جوایزی مثل طراحی صحنه، بازیگری دوم و سوم زن و نیز کار برگزیده جشنواره شده و به جشنواره مناطق صعود کرد و از سویی حرفه ترین و نامدارترین افراد سینما به تماشای جنگیر نشستند شخصیت های شاخصی مثل استاد داریوش مهرجویی فقید به همراه وحیده محمدی فر فقید( سناریست و شاعر همسر جناب مهرجویی )زنده یاد امراالله صابری،بازیگر پیشکسوت و رضا دورمیشیان سینماگر به دیدن کارت نشستند و این همه شما و اثر را مورد تمجید قرار دادند چه احساسی دارید؟ امین آبان:احساسم خیلی خوب بود روی ابرها با ستاره ها بودم و قرار شد با جناب مهرجویی یک تئاتر مولتی مدیا دوباره کار کنیم که خانم محمدی‌فر به عنوان بازیگر در کار باشند و مونا مهرجویی دختر عزیزشان کارهای گرافیکی را انجام دهند و کلی فکر داشتیم و استاد از من فیلم نامه جدیدم را خواستند چون داستان این فیلم‌نامه را بسیار دوست داشتند اما با اتفاق ناگوار و فاجعه تلخ مهرجویی ها همه چیز از بهشت برایم جهنم شد،شدم مثل ارگ با شکوه بم بعد از زلزله،گیج، داغون،اما پابرجا و در حال ترمیم. به شما تسلیت می گویم، می دانم که چندین سال دستیارشون بودید و دوست نزدیک خانواده مهر جویی و بیشترین فیلم های خصوصی از استاد در آخرين روزهای زندگی‌شان از صفحه شما نشر و انتشار پیدا کرده مثل ساز زدن دون فرشما با استاد، فیلم تولدشان که برایشان جشن گرفتی،فیلم هایی که در حال در میان گذاشتن ایده هایشان با شما است، فیلم تمرینات تئاتر غرب واقعی که در حال کارگردانی شماست، در اجرای جنگیر که استاد مهرجویی تشریف آوردند من شاهد بودم که چقدر عاشقانه از شما و اثرت تمجید و تعریف کرد. 

چه ویژگی امین آبان وی را امین آبان کرد، چه وقت با هنر آمیخته شد،آیا هنر وی را از دل آبان گرفت و امانت دار هنرش کرد: برای این مقدمه در گفتگو با شما از این بیت شعر استفاده می کنم که " دولت روشنگری آسان نمی آید به دست/ سوخت سرتا پای ما تا قابل باور شدیم هنرمند یک انسان است اما وجه تمایزهایی دارد،یعنی در برخورد با هستی صور گوناگون را در می‌یابد و خود صوراتی می‌گیرد،این وجوهات گاهی معرف او می‌شود و گاهی به برجستگی‌های کاراکتر او منجر می‌شود که در تعمق بسیار سهمگین و در تامل دست نایافتنی است مثل یک هزارتوی باستانی راز آلود، هزار تویی با اتاق‌ها و دالان‌هایی که بی انتهاست، گاهی روشن و گاهی خاموش که حتی درب ورودی و خروجی هم ندارد این هزارتوی هنرمندی غیرقابل توصیف و توضیح است، پس بیشتر اوقات درک نمی‌شود و باید فقط برایش مثال زد تا در ادراکات مقابل محق شود،چرا که روانشناسان هم از پاسخ به این که هنرمند چیست و کیست و چگونه می‌شود هنرمند شد درمانده‌اند و تنها می گویند "خلاقیت"،اما آیا خلاقیت همه چیز است یا از طرفی هم همه چیز هم نیست زیرا خلاقیت را نمی توان آموزش داد زیرا خلاقیت مانند پسر بچه‌ای است که در درون هنرمند بیدار می‌شود و این بیدار کردن خلاقیت که همان پسر بچه کنجکاو است بسیار دشوار است زیرا آن پسر بچه تنبل در خواب سنگین تعطیلات است و در رویا هاش شهر بازی با شکوهی را می بیند که ارجح می داند که هیچگاه از خواب برنخیزد، یک سوال پیش می‌آید که چه چیزی انسان هنرمند را از بقیه افراد جدا می کند، من می گویم، در برخورد با خودش یعنی "خود شناسی" که اگر " معرفت شناختی" بشود یعنی به لاتین "اپیستمو لوژی " با آنتولژی که همان "هستی شناختی" است با سوالات و مسائل بنیادین روبه رو می‌شود،پس اندیشه می کند که آگاه شود، پس آگاهی مساله اصلی است زیرا هنرمند را مشرف برعلل و امور می کند تا عکس العمل متناسب را برگزیند تا از اشتباهاتش بکاهد همین است که او را الگو می کند یعنی اسوه ، او می‌خواهد علل اموری مانند امور اجتماعی و انسانی،امور طبیعی و حتی ماورای طبیعی و حتی علوم غریبه تسلط یابد، پس باید به باور مطمئنی برسد باور شیداگونه اما منطقی که حاصل تدب، استخراج ،استنباط و استنتاج عقلی همراه با خلاقیت است و از خود می‌پرسد که کجاست،کیست،چقدر می‌داند و باید چکار کند، و چگونه می‌تواند امیدوار باشد تا بهتر باشد او مدام در حال دریافت و انتقال است یعنی "حیرت" که او را به "قابلیت " " قابلیت معمولی" " قابلیت ویژه" و "ویژگی ممتاز" می رساند که مشخصه هنرمند است چه در غریزه چه در استعداد چه در آناتومی و خلق آثار و در نوع نگرش او به جهان یرامونش که ما در دیگر افراد نمی یابیم یا اگرهم بیابیم می‌شوند "مخاطب " و هنرمند است که این مفاهیم پنهان را هویدا و تولید می کند،هنرمند، البته هنرمند "مولف" یا پیشرو داریم و هنرمند" مقلد" یا پیرو یعنی دیگرانی که این فکر را از او دریافت می‌کنند و راهکار او را به کار می برند تا موفق شوند البته اشاره من به مبحث و مساله مولف و مقلد مبحث بسیار پیچیده‌ای است که بسنده می‌کنم به این مثال که مولف ماننده کسی است که از تشنگی و در موقعیت جانکاه یک کویر خشک،چشمه ای گوارا در دل گویر حادث می‌کند و سرخوش می‌شود و" مقلد" کسی است که از آن چشمه می‌نوشد و تنها لذت این تکنیک و فکر را می‌برد و اگر از او بپرسی این چشمه از کجا آمده شانه هایش را بالا می اندازد و خرافه می تراشد، در هر حال هنرمند یعنی "ویژگی ممتاز" که گاهی روحیه فراتر رفتن از جامعه و همه دیگران است، فراتر رفتن از اندیشه دیگران حتی از قوانین از قوانین کهنه و ایجاد اندیشی تازه و عمل به آن اندیشه تازه،به قول فلاسفه "وحدت نظر و عمل" و با ایدئولوژی مبتنی بر مساله‌ای عمیق به استراتژی تبدیلش کند و تاکتیک تعریف کند تا برای دیگران نیز قابل انجام بشود که همان شیوه پیاده کردن ذهنیت در عالم عینیت است و تاکتیکش همان منطق عمل است، هنرمند همیشه و همواره در پی حقیقتی است پس میابدکه تنها راه این است باید" آگاه"شود و می‌فهمد آگاهی طریقی دارد و می‌داند که برای یاد گرفتن شنا باید به آب بزند در این میان یا خفه می‌شود یا شنا را یاد می‌گیرد و این یعنی خطر و خطر و به گفته "فردریچ نیچه " " ابر انسان " را این‌گونه تعریف می کند رفتن از سمت حیوان به سمت ابر انسان راه رفتن بر روی یک طناب بندبازی نازک بر دره‌ای ژرف است که بسیار خطرناک و سراسر سقوط است و باید خطر کرد و اگر سوقط کند نابودی سختی است، پس هنرمند برای" آگاهی" از حقیقت یا واقیعت خود را به شرایط ناگزیر، شرایط بحرانی بحری می افکند که طوفانی از آسیب‌ها و معظلات و نوسانت سترگ است، او در دریای از مذاب آتشین پیاپی که نابودی و مرگ و نیستی در پی دارد خود را رها می‌کند بی هیچ نجات بخشی و تنها امید دارد فقط امید و امید که به حقیقت آرامش بخش می‌رسد، او حتی قانع به اندیشیدن به حقیقت هم راضی است یا حتی در راه حقیقت بودن نه رسیدن به مقصد که دریابد آن‌چه باید بداند، او در این ورطه به حتم به استیصال که همان عناصر دادایسم است می‌رسد ، ترد ومترود شود،محروم می‌شود،تنها می‌ماند ، بهتان و ناسازها می‌شنود، از او سو استفاده می‌شود و نادیده گرفته می‌شود و این اتفاقات پریشانی او را مشدد می‌کند اما از حرکت نمی ایستد او از لذت‌ها معمول چشم می پوشد و هزاران هزاران بلایا و نرسیدن‌ها را به جان میخرد اما نمی ایستد، او در این طوفان و حوادث و رخ داد ها بلاخره به دریافت می رسد به آگاهی می‌رسد، آگاهی از حقیقت اصلی که همیشه نامعلوم است،آگاهی از حقیقتی درآمیخته که سرانجام ذوب شدن است، البته گاهی در حقیقت دیگران که عشق است می ماند، گاهی حقیقت خود که فنا ناپذیری است را کشف می‌کند و در این حالات است که نقصان ها،معایب و عیوب جهان را در راه تکامل به سمت جهانی بهتر شدن درمی یابد، او دیگر گنجینه از جواب‌هایی طلایی دارد که به او و جهان امنیت و آگاهی می دهد و تصمیم می‌گیرد که با تکنیک‌ها در مدیاهای مختلف هنر پاسخ‌ها را به زیباترین شکل ممکن که بسیار دلچسب است به دیگران بشر هدیه دهد " گیفتت آرت " که همواره هدف از آن ایجاد الگویی درستی از انسانیت مسلم است،انسانی که غرق عدالت ، آزادی، عشق و راستی است در آن همیشه جهل متهم اصل است و متذکر گذشت زمان می‌شود و درک زمان آنی و حال را هشدار می دهد، هنرمند تنها کسی است که با آثارش همواره اعلام و اعلان می‌کند به گفته" ژان پل سارتر " همه موجودات نیست و نابود میشوند و این تنها انسان است که مرگ را تجربه می کند. در بدو ورودم به عالم حرفه‌ای هنر در اندیشه‌ام همیشه کلاف‌هایی از سوالات بی‌جواب بود سوالاتی ترسناک و وحشت‌انداز، بلاخره با مشقات و زحمت کوه کنانه به جواب‌هایی رسیدم و تکنیک آموختم و رساناها را شناختم پس در قالب زیبا با بهترین شیوه ممکن که حتم به یقین هنربود و البته تئاتر که هنر زنده روانساز انسان است همان پرسش‌ها از جهان را با پاسخ‌های دلچسب ارائه کردم در 26 اثری که به عنوان کارگردان ساختم در تمام ژانرهای تئاتر از تئاترهای صحنه تا تئاتر های بیرونی،بازی کردم و نوشتم،درنمایشنامه‌هایی که برای دیگران نوشتم،در فیلم‌نامه ها،اشعارم، پشت تریبون‌ها،میکروفن‌ها،برنامه‌ها،در شب شعرها در آلبومهایی که دکلمه کردم و حرف زدم و ساختم و بازی کردم،تلویزیون،رادیو، سینما و سعی کردم مفهوم این جمله از " برشت" باشم او می گوید آن‌کس که حقیقت را می داند دانا است و آن‌کس که حقیقت را می داند و نمی گوید شیاد است و من گفتم. امین آبان خودش را این گونه برسر انگشتان قلم تعریف می کند: "هستم اگر می روم گر نروم نیستم"...شاید این بیت شعر تعریف خوبی از من باشد از امین آبان، امکان دارد اگر این سوال لحظه ای بعد از من پرسیده شود با بیان دیگری خود را تعریف و تفسیر کنم یا به گفته دکارت " من فکر می‌کنم پس هستم "... یعنی به اندازه اندیشه‌ات وجود داری.

 
به قول امانوئل کانت: " راست بگو هرآنچه می‌خواهد باشد" .گاهی من خود را این طور معرفی می کنم" مردی در آینه" به نظرم تعبیر درستی است از وجود من از ماهیت و جهانم،چون در آینه ادبیات خودم را تصحیح می‌کنم رو به اکمل و اتم. هنرمند و خالق تئاتر و درام نویس، بازیگر و کارگردان که موفق به ساختن 26 اثر تئاتر شدم، نوشتم تهیه کنندگی کردم در اکثر آنها نیز بازیگر بودم چون هیچ گاه نقشی را برای پول ایفا نکردم زیرا مساله برایم از پول مهم‌تر بوده و مساله همواره من رو به پول رساند، چون هیچ پولی به من مسله و آگاهی نداد، تقریبا تمامی این آثارم معروف و برچسب" مولف" دارند یعنی در تئاترجهان مثل و مانندی به لحاظ کیفی ندارد اثر من را نمی شود با اثری دیگر سنجید چون الگویی برای این ژانر غیر آثار خودم وجود ندارد،منتقدین همواره آثار من را با آثار قبلیم می سنجیدند آثاری مانند دژاوو، توقف در ایستگاه چهار، گمسوار، مرات جن، من علیه خودم ،اوژاژ، ناخدا خرچنگ ، تاریکی و.... یعنی اگر می‌گویم مولف یعنی اینکه شروع کننده ای ژانری در تئاتربودن، البته این نظر منقدین و اساتید بوده یعنی پیشرو نه پیرو یک مکتب یا شیوه، آثارم الهام بخش بسیاری از هنرمندان تئاتر بوده،و شاید برای همین مولف بودن جوائز برتری در بازیگری، متن و کارگردانی و طراحی صحنه از اساتید گرفتم، اساتید برجسته ای چون استاد فقید حمید سمندریان ( پدر تئاتر نوین ایران ) استاد فقید عزت الله انتظامی( از بازیگران موج نوی سینمای ایران ) منیژه محامدی (از اساتید بزرگ دانشگاهی سایکودرامیست ) هنرمند فقیده هماروستا، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، نصرالله قادری،استاد قطب الدین صادقی،استاد خسرو حکیم رابط،استاد ایرج راد، دکتر محمود عزیزی، مرحوم استاد سعید کشن فلاح،سیروس براهیمی،امیر دژاکام، دکتر سهیلا نجم و مرحوم ابراهیم براهیمی و.... . در مورد فعالیت خودتان در تلویزیون و سینما بگویید.
 
بسیار سخت انتخاب می‌کنم که نقشی را ایفا کنم فقط پول برایم مهم نیست، چون بسیار ایده‌آلیستی اندیشه می کنم و می دانم که این مدیای دیجیتال تا جهان هست وجود خواهد داشت یعنی اگر اثر بدی بازی کنم همواره جلوی چشم همگان هست این یکی از علل کم کاری من در مدیای تلویزیون و سینماست. شروع فعالیت های رسانه ای و سینمایی برمی گردد به سال 82 با دو سریال که نمی دانم به چه دلایلی ممنوع الپخش شد و زحماتم هدر رفت البته میگذارم به حساب بد اقبالی دیگران که از دیدنش محروم شدند، اما سومین سریالی که ایفای نقش کردم به نام فصل زرد به کارگردانی" محمدرضا زهتابی " که بسیار مورد توجه قرار گرفت، پخش آن از شبکه یک سیما بود.از فیلم هایی که دوستشان دارم و مردم هم با آنها ارتباط زیادی گرفتند یک تجربه بسیار نو و دوست داشتنی هست به نام فیلم" گرداب سکندر" به کارگردانی "داوود بیدل" که اولین فیلم تماما تروکاژ کروماکی ایرانی است که از قابلیت های انیمشنی بسیار بهره برده موضوع آن در مورد "خلیج فارس " است این فیلم در سال 91 ساخته شده و تا 93 مراحل دیجیتال،ساخت انیمشن و دوبله‌اش به طول انجامید و در حال حاضر از شبکه‌های مختلف مثل تماشا و شبکه‌های ملی و استانی در حال پخش است و بازخوردهای خوبی را از مردم از بابت این فیلم می‌گیرم ،فیلم بیگ پرداکشن "محمدرسول الله" ساخته مجیدمجیدی که تصویر برداریش سه سال به طول انجامید من از بین صدها بازیگر این فیلم پر سکانس و پلان جز ده نقش اصلی این فیلم هستم اسم کارکتری که ایفا کردم " باروخ یهودا" است من در این فیلم به زبان عبری یعنی یهودی صحبت کردم و کار بسیار دشواری بود و صدا های ما دوبله نشد و قسمت‌های صدای زیرنویس فارسی هست ، " باروخ یهودا" یک جنگ‌آور و کارونسالار یهودی است و تمامی جنگهای این فیلم جنگ‌های اوست البته من خیلی دوستش دارم او به همراه سموییل که "محسن تنابنده" بازی میکند دو نیروی مخالف این فیلم هستند در واقع " باروخ" نیروی عملیاتی یهودی این فیلم است و سموییل نیروی متفکر، فیلم محمد رسول الله بعد از شکستن رکورد کیشه سینما به تازگی در حال پخش از شبکه های ملی و خارجی است و البته در رسانه های خانگی هم منتشر شده که بسیار خستگی و مشقات و زحمات چند ساله‌ام را برای این فیلم از وجودم می برد البته من همیشه برای گرفتن امتیاز از بزرگان هنر در جشنواره‌های گوناگون کشوری و بین المللی شرکت داشتم چون جشنواره محل تبادل و گرفتن امکانات خوبی برای اجرا است و در این جشنواره ها هم مثل همیشه حائز رتبه های مختلفی شدم. سی و سه تندیس، 100 دیپلم
افتخار، سپاس‌نامه و تقدیر در رشته کارگردانی،درام‌نویسی، بازیگری،موسیقی،دریافت رتبه نخست بازیگری تئاتر از رییس جمهور وقت در سال 87 ،رتبه بازیگر برگزیده تولیدات جهانی رادیو برای ایران در سال 88 و این فعالیت‌هایم نیز منجر به دریافت " نشان لیاقت فرهنگی" از میراث فرهنگی در مراسم تجلیل از فرهنگ‌سازان و تلاش های مستمر و مثمر در جهت استان شدن البرز در سال 89 شد. چرا هنر این روزها در سراشیبی تند دارد به قهقرا می‌رود؟ امین ابان : یک جواب صریح بدهم و بعد ادامه‌اش را می گویم، چون هنر ما کیفیت لازم را ندارد و دچار کمیت‌های مالی است و افراد هنرمندمان نیز کیفیت لازم را ندارند ما فکر می‌کنیم که هنرمند حرفه ای هستیم اما نیستیم چون مخاطب به ما توجه نمی کند بلکه به ناگزیر دارد ما را تحمل و دنبال می کند، بدیهی است که همیشه مبحث نبود امکانات و تجهیزات و عدم حمایت های مالی از هنر وجود دارد و این مساله مهم اجتناب ناپذیر زیر ساخت‌های ما را اسقاطی یا نابود کرده محصولاتی هنری از مخاطبان جا مانده و متناسب برای عرضه نیست و تماشاگر نیازمند هم به سمت هنرهای وارداتی می رود و هنر ایران از رونق افتاده، اما جدا از اینها این را هم بگویم که یک طرفه قضاوت نمی کنم چون اشکالاتی به جامعه هنری هم دارم علی رغم این که ایران یکی از عمده کشورهایی است که هویت فرهنگی و تمدن کهن او آمیخته با هنر است، و به نوعی هنر و هنرمند نقش های اساسی و بسیار مهمی را ساخته و در اعصار گذشته در فرهنگ جهانی نقش بسزایی داشته‌اند، یکی دیگر از علت‌های خود هنرمندان هستند چرا که هنرشان طرفدار ندارد چرا هنرشان طرفدار ندارد زیرا تاریخ مصرف داشته و هیچ قابلیت ویژه‌ای که باید ندارد مثل سبزیجات بی‌کیفیت خریداری نمی‌شود و دارد گند می کند حالا علت چیست جواب خودم را با چند شبه سوال می‌دهم تا شما به جواب مشترک برسیم، یک _ شاید و گویا گذشتگان ما همه حرف‌ها را زده اند و دیگر حرفی نیست، دو _گویا ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم، سه_ شیوه های هنری روز را بلد نیستیم،چهار _ شاید چون همه چیز ما وارداتی است ما نیز به وارداتی هنر بسنده کرده‌ایم گویا ارزان‌تر تمام می‌شود، گویا ما فقط در نفت صادر کننده هستیم و قرار است تا ابد مصرف کننده باشیم حتی در فرهنگ و هنر، پنچ_ گویا نمی خواهند که بشود ... 
 
علت دیگر هنر فیک و تقلبی است هنری در ظاهر هنر و در باطن پوچ زیرا با استانداردهای جهانی منطبق نیست.به اصطلاح هنرمندان که من آن‌ها را هنربند می نامم یعنی هنرشان متصل به یک ایدئولوژی محافظه کارانه و مالی است تا متکی بر عناصر جامعه شناختی و روان شناختانه سرگرم ساز، زیرا نمی تواند مطالبات مردم را از هر حیث فراهم کند حتی" اینترتیمنت" هم نیست منظورم سرگرمی ساز هم نیست بیشتر "سرسرد کن" است که ایجاد دیپرشن می کند. هنر در کشور ما کامل وارداتی است از مفاهیم گرفته تا تولید البته بد نیست اما بدیهی‌اش این است که ما دچار بی‌طرفداری شدیم بی‌رونق،بیکار و این مسبب جامعه‌ای ناشاد می‌شود که همیشه در قید غم است.
 
امروز هر فردی که مدعی هنر است و مخاطب زیادی دارد قریب به اتفاق آثارش کپی است از موسیقی،شعر،سینما و تئاتر و ویژوال آرت همه قلابی برگرفته شده از آثار هنرمندان خارجی است زیرا هنرمندان خارجی انسان و جامعه انسانی را از هنرمندان ما بیشتر و بهتر و کامل‌تر شناختند.این یعنی اصل هنر است ولی برای ما بصرفه نیست که فرعش را ارئه می کنیم، دنبال کمیت هستیم نه کیفیت و بی‌شک هنر قلابی بی‌کیفیت مثل اجناس قلابی و باسمه‌ای طرفدارن زیادی به لحاظ مالی و دیگر موارد ندارد و در کل جدی گرفته نمی‌شود مگر برای تفریح سطحی و سخیف از سویی نیز قدرت سیاسی دولت با توجه به سرمایه گذاری ايدئولوژيک است که افراد غلطی را وارد عرصه هنر نموده و هنرمندی که جوهره هنری دارد و زحمت زیادی کشیده در بیرون گود تماشاچی می‌شود.لذا همین می‌شود که اصل هنر از بین می رود و هنر و هنرمند در آینده‌ای مبهم در یک شیب تند روی به باتلاق عمیق قرار می‌گیرند. در مورد همراهی مخاطب و امکانات استان صحبت کنید. جای تاسف است که زیرساخت‌های درست و اساسی برای عرضه هنر چه تجسمی و نمایشی و چه در بخش های دیگر به اندازه تقاضای تماشاگران موجود نیست. هنرمندان مجسمه ساز و نقاش مجبورند در انزوای خود به ارائه آثار به پردازند یا در نمایشگاه های زیرزمینی و زیر قیمت به دلالان آثار هنری دزدصفت. هنرمندان تئاتر هم در حال از بین رفتن هستند چون مکانی برای در بر گرفتن آثارشان نیست و از آن‌طرف بودجه های کلان دولتی در پشت تلویزیون و رادیو که رایگان است قرار دارد و برخی از فیلم‌ها و تئاترها و کنسرت‌های مناسبتی نیز که با بودجه دولتی رایگان می‌شوند توان بخشی خصوصی را برای رقابت گرفته است و تماشاگر دیگر به راحتی بلیت تئاتر نمی خرد،تئاتر که تاثیرگذارترین و معترض‌ترین هنر جهان است و تنها هنری است که سوژه انسانی مهم‌ترین فاکتور اوست،تئاتر هنر گران‌قیمت اما تربیت کننده یکه‌تاز بشری است چرا که در لحظه اتفاق می افتد و کسی نمی تواند بگوید که این مجاز از پیش تولید شده است و تحت تاثیرش قرار نگیرد و واقعیت درک شدنی‌تر است ،بیشتر سالن‌های تئاتر و امکانات همه در اختیار دولت است و دولت ایده‌آل‌ها و ایدئولوژی دارد که گاهی نه جامعه شناسانه است، نه روانشناسانه این‌ها هنر و هنرمند در باتلاق از پریشانی فرو برده و از بی هنری جامعه به یک هنجار ناموزون تبدیل می شود به یک باره متوجه سقوط یک جامعه می شوی ( بالارفتن خودکشی، طلاق، اعتیاد، افزایش کودکان کار، بی احترامی مردم به یکدیگر، از بین رفتن ارزش های انسانی ....هر چیز دیگر) که علت اصلی آن کم رنگ شدن نقش هنراصیل و هنرمند در جامعه با توجه به نوع اقلیم و جغرافیای موجود و نبود الگوی مناسب جهت برقرار ارتباطات سالم فرهنگی که در نهایت منتج به بی اخلاقی می شود.
هنر در زندگی روزمره ما وجود دارد. اما دخل و تصرف شده است، گاهی پیش می آید که، مردم نمی توانند انتخاب کنند چرا که تنها یک گزینه وجود دارد. هر چند در فضای مجازی مردم انتخاب‌های متعدد دارند اما در حوزه تئاتر و تلویزیون این تعدد انتخاب وجود ندارد. آنچه مهم به نظر می رسد باید انفصال میان مردم و فرهنگ را با هنر تیکه دوزی کرد. بی شک دوری از هنر جامعه را روان پریش و بیمار میکند. چه مواردی برای شما باعث رنجش از این شهر شده است؟
چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست/ چه مجلس است که از او های و هوی نمی آید" اصلا سهم هنرمندان برای استان شدن این شهر چه شد،فقط شد سو مدیرت بی‌تجربه و بد بخت شدیم که از زیر مدیریت فهیم و کاردان تهران بیرون آمديم و سروکارمان با بعضی‌ها افتاد ... چرا حتی برای قبر در قطعه هنرمندان از هنرمندان پول میگیرد؟ و اما کلام آخر اما ما آدم های امیدواری هستیم چون صداقت داریم به گفته" اما نوئل کانت "راست بگو هرآنچه خواهد باشد... از دروغ پرهیز کنیم .
چرا که دروغ اطلاعات غلط است و مادامی که اطلاعات غلط باشد برنامه ریزی ها هم غلط از آب در می آید و به مقصد غلط رهنمون می کند... دروغ باید برچیده شود تا جامعه سلامت محور داشته باشیم "راستی کن که راستان رستند ....راستان در جهان قوی دستند ".