مقارن با میلاد با سعادت امام حسن عسکری (ع)یازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت توفیق نصیب شد که به دیدار خانواده شهیدان محمد و حسین چپردار برویم. یکی دو بار جهت هماهنگی با برادر شهید مطلع شدیم که پدر، حال مساعدی نداشته و بستری است که روز ولادت این توفیق محقق شد.
به گزارش شهروندالبرز – نسرین ژولای، نویسنده،امدادگر دوران دفاع مقدس،فعال فرهنگی واز راویان استان البرز؛ در این دیدار ابراهیم نوروزی فرمسئول بسیج رسانه البرز، علی نوروزی معاون فرهنگی و رسانه ای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی البرز
رضا عباس زاده،رئیس خانه مطبوعات استان و جمعی از اصحاب رسانه حضور داشتند.
مادر شهید با روی باز به ما خیر مقدم گفت و پدر شهید هم در حالی که به سختی روی تخت نشسته بود با قد و قامتی خمیده ولی استوار به ما خوش آمد گفت عکسهای شهیدان محمد و حسین که نظاره گر،ما بوده انگار آنها هم خرسند شدند که ما به پدر و مادر پیرشان سر زده بودیم و باعث خرسندی آنهاگشته و اندکی آنها را از تنهایی بیرون آورده بودیم.
شهید سردار محمد که در تاریخ۱۳۴۰/۹/۱وشهید حسین در تاریخ ۱۳۴۴/۲/۱ در کرج متولد شدند و در زمان اوج انقلاب اسلامی دانش آموز بودند و در راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت میکردند.
برادر شهید گفت: در زمان انقلاب منزل ما محلی بود که اسلحهها را پنهان میکردند و اهل خانواده خصوصا محمد و حسین در این امر نقش بسزایی داشتند و بعد از انقلاب هم با جمعی از دوستانشان جهت آسایش مردم در محله و خیابانهای کرج پاسداری میدادند.
محمد وحسین کم کم وارد بسیج شدند،محمد به فوتبال علاقه زیادی داشت و کاپیتان تیم جوانان کرج شد بسیار مهربان خونگرم و رئوف بود ابتدا جهت مبارزه با مزدوران به بانه اعزام شد چندین بار زخمی شد و هنوز بهبودی کامل را نداشت که جنگ تحمیلی بین ایران و عراق شروع شد او دورههای متعددی را گذرانده و به منطقه جنوب عزیمت کرد.
برادر شهید اضافه کردگاهی پیش می آمد که ۲۰روز از محمدخبری نبوددر حالیکه او جهت شناسایی بطور مخفیانه وارد خاک عراق می شد.یکی ازاین روزها که به دیدار خانواده آمده بود به اصرار مادر ازدواج کردوثمره این پیوند مبارک ،پسری بنام حسین نامگذاری شد.محمد بسیار خوشحال ولیمه ای بپا، وفامیلهارا دعوت کردند.
این خوشحالی دیری نپایید ودر حالیکه حسین ۲روز بیشتر نداشت بار سفر را بسته و عازم جبهه، منطقه شلمچه عملیات کربلای ۵ شد.وهمانجا به درجه ی رفیع شهادت رسید. پیکر مطهربین خاک ایران و عراق می ماند و بعد از ۲۰ روز پیشروی رزمندگان اسلام به سمت عراق، موفق میشوند که بدن مطهر را به عقب برگردانند اینجا بود که مادر با گوشه روسریاش اشکهایش را زدود و گفت : محمد به خانه امد،جنازه سوخته شده اورا که جعبهای کوچکی بیش نبود، بمن دادند. ۴۰ روز از شهادت محمد میگذشت که اربعینش با شهادت حسین برادرش مصادف شد. روز شهادت محمد مادر مقتدرانه ایستاد و سخنرانی کرد و گفت: فرزندم را در پیشگاه خداوند تقدیم کردم و شهیدان هدیه به پروردگار واحدند حاضرم دو فرزند دیگرم را هم هدیه کنم او ادامه داد فرزندانم را دادم خواهشمندم خون شهدا را پاس بدارید مسئولین در قبال خون شهدا باید متعهد باشندواگر کوتاهی کنند در دادگاه عدل الهی باید جوابگو باشند مادر ادامه دادمن حاضرم دو فرزند دیگرم را هم هدیه کنم.
پدر شهید نفس عمیقی کشید وبا دستان لرزانش اشک چشمش را زدودوگفت:باید رهرو راه ولایت فقیه بوده وگوش به فرمانش باشیم فرزندان شهیدم به ندای رهبرشان لبیک گفته وجهت حفظ حریم کشور وناموس واسلام عازم جبهه شدند.
خواهر شهید هم در حالیکه صدایش می لرزیداضافه کردبرادرانم گمنام بودندگاهی از اداره، جهت تجلیل از مقام خانواده شهید همکار,به مدرسه ما می امدندوتجلیل صورت می گرفت.حالا بعد از بازنشستگی من،تازه متوجه شدندکه منهم خواهر ۲شهیدم.
به پیج اینستاگرامی «شهروندالبرز» بپیوندید
instagram.com/shahrvand.alborz