یادداشت _شهروند البرز|آمنه شکوهی در یادداشت امروز خود آورده است؛ میان شعلههایی که دوباره از دل تاریخ برخاستند، نام ما همان است که بود؛ ما از حسینیم و با حسین ع.
شهروند البرز_ دوازده روز گذشت، روزهایی که نه شب داشت و نه سحر، روزهایی که ایران عزیزمان را در آتش فتنهای دوباره انداختند اما نسوخت. در این معرکهی نابرابر، اسرائیل و حامیانش گمان کرده بودند صدای ما در هیاهوی موشکها و پهپادها خاموش میشود؛ نمیدانستند صدای ما، فریاد ما، از کربلا تا امروز امتداد یافته، و اگر بمیریم هم، از میان خاکسترمان «لبیک یا حسین» برمیخیزد.
در میان شهدای این ایام، نامهایی از دیار البرز، از دل کرج، با خونشان سنگفرش خیابان غیرت و شرف را سرخ کردند. شهیدان بینام و نشانی که در روشنایی روز، تاریکی شب آماج حملات هوایی شدند و صبح را ندیدند، اما روشنایی فردا به نور نامشان بسته است. جوانانی از کرج، از فردیس، از طالقان و ساوجبلاغ، از نظرآباد و ماهدشت... که نگذاشتند علم حسین روی زمین بیفتد.
کسی خیال نکند که این جنگها تنها بر سر مرزها و موشکهاست. نه. این جدال، تقابل دو جبهه است: یکی لشکر یزید زمان، که با چهره صهیونیسم و ماسک دموکراسی آمده، و دیگر سپاه حسین، با پرچم غیرت و صداقت، با دلهای مؤمن مردم ما. ما از عاشوراییم. ما ملتی هستیم که اگر کربلا در ۶۱ هجری قمری تمام شد، در قلب ما هنوز زنده است و هر روز تکرار میشود.
فرزندان ایران، البرز، مردمان کرج، این روزها سنگ تمام گذاشتند؛ هم آنانی که در جبهه دانش و امنیت جان باختند، و هم آن مادرانی که در غم پسر شهیدشان سینه زدند و باز گفتند: «فدای سر زینب!»
آری، این روزها شباهت عجیبی دارد به عاشورا. نه از آنرو که عطش هست، که هست؛ نه از آنرو که خیامها سوخته، که سوختهاند؛ بلکه چون هنوز حسینیان ایستادهاند و هنوز شمرها به گمان فتح آمدهاند.
ای اسرائیل! ای آمریکا! این سرزمین، سرزمین «هل من ناصر ینصرنی» است و ما، سربازان لبیکگویش. گمان مکن اگر یکی را شهید کردی، کار تمام است. اینجا هر شهید، هزار شهید دیگر از دل خاک بیرون میآورد.
ما از حسینیم و با حسین.
و هیچ موشکی، هیچ توطئهای، و هیچ امضایی نمیتواند ما را از این نسبت جدا کند.
به پیج اینستاگرامی «شهروندالبرز» بپیوندید
instagram.com/shahrvand.alborz